تفسیر سوره نصر جلسه 1 (1399/01/23)
سوره
نصر
در مدینه نازل شد و راجع به فتح مکه است.
رخدادهای گوناگونی در ایام پایانی عمر وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داد آن «صلح حُدیبیه»[1] یک فتح مبینی برای اسلام و مسلمین بود که
إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً
[2]
هیچ فکر نمیکردند در آن روز با ضعف مسلمانها و قدرت فراوان و غیر قابل قیاس مشرکین حجاز، اسلام با این سبک پیروزمندانه از خطر آنها برهد، فرمود ما این کار را کردیم
گاهی فتح با ظهور فاتح مطرح است، گاهی نصر و فتح بدون ظهور فاتح مطرح است. آنجا که نیازی دارد به ذکر فاتح و ناصر، میفرماید:
إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً
در فتح مبین ذات اقدس الهی خود را به عنوان فاتح معرفی کرد
فتح مطلق غیر از موجود مطلق از احدی صادر نخواهد شد.
بحثهای قرآنی همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید یک شأن نزولی دارد یک جوّ نزولی دارد و یک فضای نزول؛ اگر آیهای مطرح است حتماً باید بحث بشود که آیا این شأن نزول دارد یا ندارد و شأن نزولش چیست؟ و اگر سورهای نازل شد در این مقطعی که سوره نازل شد شأن نزولش چیست؟ رخدادهای غمبارش چیست؟ رخدادهای فرحآورش چیست؟
در فضای نزول هم این چنین است؛ قرآن کریم در طی این 23 سال حوادثی که در محدوده ملی و محلی مسلمین یا منطقه موحدان أعم از مسلمین و مسیحیها و کلیمیها یا در جهان معاصر و بینالمللی رخ داده است چه بود؟
فرمود نصر مطلق در پیش است فتح مطلق در پیش است که هم این نصر و این فتح از آن فتح مبین برتر و بالاتر هستند و اینها از طرف «الله» به وصف مطلق ظهور کرده است؛ یک وقت خدای سبحان به اسم رحیم، به اسم عظیم، به اسم کریم و مانند آن ظهوری دارد آن وقت آن نصرش محدود است آن فتحش محدود است و مانند آن. یک وقت است ذات اقدس الهی با آن اسم اعظمش تجلّی میکند، این فتحش محدود نیست این نصرش محدود نیست و اصل فیض خدا همان طوری که در بیان نورانی امیر المؤمنین(سلام الله علیه) آمده است در نهج البلاغه که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتجلّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه»[3] به نحو تجلّی است نه تجافی
درباره قرآن کریم هم فرمود: «فَتجلّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه»[4] که قرآن تجلّی الهی است جلوه ذات اقدس الهی است، او با جلال و شکوه تجلّی میکند و مانند آن.
گاهی تجلّی طوری است که طور را منهدم میکند:
فَلَمّا تجلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً
؛[5] گاهی تجلّی طوری است که جلوی هر اندکاکی را میگیرد، هر خرور و سقوطی را جلوگیری میکند.
فَلَمّا تجلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً
گاهی تجلّی خرور میآورد گاهی سرور.
گاهی انهدام میآورد گاهی بنیان. این به چه نام تجلّی کند؛ با جمال تجلّی کند یا با جلال تجلّی کند! به هر حال فتح، فتح مطلق است نه فتح مبین؛ نصر، نصر مطلق است نه نصر مبین. در چنین حالتی پیام جهانی دارد بینالمللی دارد از حوزه ملی و محلی گذشته است از حوزه منطقهای گذشته است به بین المللی رسید؛
لذا پایان عمر مبارک حضرت است، چون او
لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ
[6] از نظر مکتب به نصابش رسیده است. او
وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا
[7] از نظر مکتب به مقصد رسیده است؛ یعنی داعیهای دارد که میتواند جهانی باشد
وقتی که میگوید:
لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ
[8] جهانی و بین المللی اعم از انسان و جن است نه تنها انسان، این داعیه را دارد و اثبات هم کرده است و «هل مِن مبارز» هم طلب کرده است و احدی هم پاسخ نداد.
این دعوای قرآنی و علمی با فتح مکه تثبیت شد این فتح، فتح مطلق است؛ یعنی آنچه را که در آیه تحدّی جهانی که
لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا
این همان است که «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش».[9] آن که ابرهه بود آمده بود با فیّالهای خود، فیلها را راهاندازی کرد برای هدم کعبه که طیر ابابیل رسید و بساط همه را جمع کرد و آن کار نظامی بود. آنچه در داخله مکه بود ابوسفیانها و مانند آن با عِده و عُدّه تلاش و کوشش کردند چندین جنگ را تحمیل کردند نشد. این فتح، فتح مطلق است این نصر، نصر مطلق است، وقتی که بیاید بعداً جنگی نیست بعداً دشمنی نیست، اگر باشد مستور است و نه مشهور.
بعد از جریان «صلح حُدیبیه» و قبل از جریان فتح مکه این سوره نازل شد که اگر یک فتح چنینی و نصر چنانی نصیب شما شده است و نشانه آن نصر مطلق را و نشانه این فتح مطلق را در جامعه مشاهده کردید
وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً
فرهنگ عمومی و دین عمومی اقبال به اسلام داشت،
دینِ اللَّهِ
همان اسلام است که
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ
؛[10] اگر جامعه جهانی تا آنجا که این صدا به آنها رسید و آنها در دسترسی اسلام بودند، اینها
یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً
؛ آنگاه فرمود این چند وظیفه را دارید
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً
.
مهمترین وظیفه در بین وظایف توحیدی، تسبیح است؛ زیرا ذات اقدس الهی را باید از هر نقص و عیبی منزّه دانست. در جامعهای که صنم و وثن داعیه شرک و شریک بودن «الله» را دارند که او ذاتاً «لا شریک له» است این نقص است
برای تنزیه ذات اقدس الهی از نقص وثن و عیب صنم، فرمود:
فَسَبِّحْ
. بیش از هر چیزی در جامعه جاهلی تسبیح لازم است گرچه تکبیر حساب خاصی دارد، «لا اله الا الله» هم به همین معناست؛ منتها در هر قسمتی تسبیح؛ لذا این مسبّحات سبع یا ستّ که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هر شب قبل از خواب این مسبّحات را میخواندند:
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ
[11]
سَبَّحَ لِلَّهِ
،[12]
یُسَبِّحُ لِلَّهِ
،[13] حتی برخی سبحان را که مصدر است و در آغاز سوره مبارکه «إسراء» است آن را هم اضافه کردند؛
زیرا این مسبّحات گاهی فعل ماضی است گاهی فعل مضارع است گاهی مصدر است گاهی تسبیح است، اگر
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی
[14] جزء این مسبّحات باشد. هر شب وجود مبارک حضرت این مسبّحات را قبل از خواب قرائت میکردند بعد استراحت میکردند.
اگر ربوبیت او نامتناهی است و اگر الهیت او نامتناهی است و اگر خالقیت او نامتناهی است و اگر قدرت او نامتناهی است همه اوصافی که ذات اقدس الهی دارد نامتناهی است، جا برای صنم و وثن نمیماند
فَسَبِّحْ
؛
او را تنزیه بکن تقدیس بکن! او نیازی به کمک ندارد؛ لذا فتح، فتح مطلق برای اوست نصر، نصر مطلق برای اوست. اگر این چنین شد نه تنها در حجاز بلکه در ماورای حجاز، شرق حجاز غرب حجاز، آنچه در آن روز «و إلی یوم القیامة» مطرح است به طرف اسلام سوق داده شده یا میشود.
چون این سوره بعد از «صلح حُدیبیه» و قبل از جریان فتح مکه است و فتح را فرمود فتح مطلق است، نصر را فرمود نصر مطلق است؛ فتح مطلق نه زمان میشناسد نه زمین، نصر نامتناهی نه زمان میشناسد نه زمین،
لذا
یَدْخُلُونَ
«إلی یوم القیامة» هر فردی که داخل در قلمرو اسلام میشود مشمول این جمله نورانی سوره «نصر» است که
یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً
؛ منتها بعضی بالفعل بعضی بالقوه.
فوج فوج دارند میآیند تا زمان خود حضرت، مردم حجاز فوج فوج آمدند و اسلام آوردند، بعد از او هم که دو قطب آن روز را به نام امپراطوری ایران و عثمانی، این را هم که اسلام گرفته است و در پایان عمر هم، وجود مبارک حضرت نامه مقتدرانه برای امرای این منطقهها نوشت.
هیچ کس به خدا مراجعه نکرد که ناامید برگردد هر کس مراجعه کرد با دست پُر برمیگردد منتها به «أحد أنحاء»؛ چون با دست پُر برمیگردد حمد و ثنا لازم است.
قِران تسبیح و تحمید برای آن است که یک ناقص وقتی میخواهد مراجعه کند به کامل مراجعه میکند، آن کامل را باید سبّوح و قدّوس بداند، منزّه از هر نقص و عیب بداند تا به او مراجعه کند وقتی مراجعه کرد با دست پُر برگشت او را حمد و ثنا دارد؛ لذا بین تسبیح و تحمید قِران اتفاق افتاد و باید بیفتد
إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ
است اینجا هم
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ
است.
این تسبیح در صحابت حمد است آن حمد مصحوب این تسبیح است، «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ» است آن «وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَر»[16] هم که همیشه بود و همیشه خواهد بود.
ضلع سوم این وظیفه این است که استغفار بکن؛ زیرا استغفار رهبران الهی که معصوم هستند جنبه دفع دارد چنان که استغفار دیگران جنبه دفع و رفع دارد.
فراد عادی وقتی استغفار میکنند دو سود دارد: یکی اینکه آن لغزشهایی که انجام دادند خدا ببخشد، یکی توفیق رهایی از لغزیدن بعدی نصیب اینها بشود که نسبت به رهایی از لغزش بعد میشود دفع، جبران لغزشهای گذشته میشود رفع.
اما برای معصومین(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) نسبت به رفع هیچ فایدهای ندارد برای اینکه منزّه و معصوماند؛ اما دفعی است یعنی اینها مرتّب استغفار میکنند تا هیچ وهم و خیالی در بخش اندیشه هیچ شهوت و غضبی در بخش انگیزه به حرم امن حیات اینها راه پیدا نکند، این استغفار برای آن است.
گذشته از اینکه این اتمام نعمتی که ذات اقدس الهی به او داد که
یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً
این ممکن است زمینهای باشد که کسی که روز نتوانست از مکه به مدینه بیاید و شبانه مجبور به مهاجرت شد آن هم با توقف در غار، این شخص الآن فاتحانه وارد مکه میشود و همگان سلاح را به زمین میگذارند و بعضی از بیوت را ذات اقدس الهی دستور میدهد آن را بیت امن قرار بدهید که هر کس آنجا رفت در امان باشد.
اینها همه قدرت مطلقه الهی است که به دست توانمند پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ظهور کرد و میتوان گفت: «و ما فتحت إذ فتحت و لکن الله فتح»؛ همان طوری که
وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمَی
،[17] «و ما فتحت إذ فتحت و لکن الله فتح» در جریان فتح مکه، چون مشترک بین آن رمی و این فتح نصرت غیبی الهی است چون خدا نصرت کرده است
وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمَی
؛ چون خدا نصرت غیبی را بهره تو کرده است «و ما فتحت إذ فتحت و لکن الله فتح» وقتی که این آمد استغفار بکنید «دفعاً للخطر» نه «رفعاً للخطر» آن حرم امن از هر گزندی مصون است.
اگر از مرحوم شیخ بهایی رسیده است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روزی چند بار حتی تا هفتار بار هم ذکر شده است که استغفار میکرد؛ این بزرگوار فرمودند این گونه از استغفارها فقط صبغه دفعی دارد نه صبغه رفعی. اینها کاملاً با نام الهی و با یاد الهی مأنوس هستند که مبادا ـ خدای ناکرده ـ لحظهای از نام خدا و یاد خدا غافل بمانند.[18]
پس سه اصل اساسی: یکی تسبیح، یکی قِران تسبیح با تحمید که این «باء» نشان میدهد که نفرمود «سبّح و احمد»، فرمود:
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ
این قِران هم لازم است، زیرا یک موجود ناقص دو تا کار دارد: یکی اینکه نقص خودش را میبیند باید مراجعه کند به موجودی که ناقص نیست، یکی از آن موجود غیر ناقص کمال دریافت میکند؛ لذا در برابر آن نعمتی که دریافت میکند حمد است در برابر نزاهتی که او دارد سبّوح دارد؛ لذا تسبیح با تحمید همراه است اینجا هم همین طور است استغفار هم برای آنکه دیگر نلغزد و این استغفار که روزانه چند بار طلب مغفرت میکرد صبغه دفعی دارد نه صبغه رفعی.
غالباً خدمتی که انسان انجام میدهد عبادتی که انسان انجام میدهد مسبوق و ملحوق است به فیض خدا به عنایت الهی و توبه انسان هم محفوف به توبه خداست: اول خدا توبه میکند «تاب إلیهم» یعنی «رجع إلیهم»، لطف الهی نصیب یک بنده لغزنده میشود، این خوابیده را بیدار میکند، اولین بار توبه الهی است که «تاب إلیهم»؛ بعد این شخصی که بیدار شد «یتوب إلی الله»؛ بار سوم
یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ
[19] «یرجع إلیهم» توبهپذیر است.[20]
بخشی که از آیه مبارکه:
یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ
[22] آن توبهای که جمع کرده است بین أخذ صدقه و توبه، در آنجا دارد که
یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ
؛ قبول با «مِن» استعمال میشود نه با کلمه «عَن».
اینکه فرمود:
یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ
نه «من عباده»، برای اینکه این کلمه
عَنْ عِبادِهِ
معنای تجاوز و گذشت را به همراه دارد. قبول توبه الهی به این معناست که ذات اقدس الهی توبه تائب را میپذیرد، اگر آن توبه نقصی داشت عیبی داشت کمبودی داشت آنها را با تجاوز و گذشت قبول میکند؛
«یَقْبَلُ التَّوْبَةَ متجاوزاً عَنْ عِبادِهِ» که این کلمه «عن» آن تجاوز را و گذشت را به همراه دارد.
بنابراین این سوره مبارکه که از آینده خبر میدهد، وظیفه آینده را روشن کرده است و عباس عموی پیامبر بعد از نازل شدن این سوره مبارکه به عرض حضرت رساندند که این گویا اعلام میکند که عمر پربرکت شما تقریباً تمام شده است! زیرا از اینکه فرمود:
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ
و فتح مطلق آمده است و شما را دستور به استغفار داده است؛ معلوم میشود که خیلی بعد از این فتح مطلق نمیمانید؛ چه اینکه این طور هم شد بعد از این فتح مطلق حضرت را کسی خوشحال و خندان و مانند آن ندید؛[23] گرچه «بنصر الله و برحمته و بلطفه» فرحان بود لکن آن فرحی که متعارف بود در زندگی بشری آن فرح را نداشت و این بخش پایانی عمر مبارک حضرت بود که
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ
بعد از «صلح حُدیبیه» و قبل از فتح مکه است و هنوز فتح مکه نیامده که ذات اقدس الهی بشارت آن را داد.
وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً
؛ گرایش مردم به اسلام دسته دسته بود و مانند یمنیها هم همین طور کردند
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً
. امیدواریم ذات اقدس الهی آنچه خیر و صلاح و فلاح جهان اسلام است به مسلمین مرحمت کند.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»