جرعه هایی از تسنیم

جرعه هایی از تسنیم

خلاصه ای از دروس تفسیر آیه الله جوادی آملی حفظه الله
جرعه هایی از تسنیم

جرعه هایی از تسنیم

خلاصه ای از دروس تفسیر آیه الله جوادی آملی حفظه الله

تفسیر سوره مبارکه بقره جلسه 24


خدای سبحان فرمود: از قرآن تنها اهل تقوا استفاده می‌کنند، زیرا آنها پایگاه فکری و هدایت الهی دارند:

أُولئِکَ عَلَی هُدی مِنْ رَبِّهِمْ

 چون بر پایه

 هدایت استقرار دارند، لذا توان درک قرآن را دارند و چون بر پایه

 هدایت مستقرّند، از شجره

 طوبای قرآن بهره هدایت می‌گیرند و به مقصد می‌رسند، لذا

وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

اینها سرمایه‌های فطری و خدادادی را پایگاه قرار دادند، بر آن اساس و پایه از قرآن استفاده کردند و بر اساس استفاده

 از قرآن به مقصد رسیدند

هم پایه

 فکری‌شان و هم نتیجه

 بهره‌برداری‌شان بیان شده است:

أُولئِکَ عَلَی هُدی مِنْ رَبِّهِمْ

، این پایه فکری اینها؛ از قرآن بهره می‌گیرند چون قرآن

هُدی لِلْمُتَّقِینَ

 [است یعنی] هدایت برای این گروه است و بهره

 قرآن هم فلاح است که به مقصد می‌رسند:

أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

.

کفّار و مانند آن چون پایگاه فکری و فطرت را از دست داده‌اند توان استفاده از قرآن کریم را ندارند

وقتی توان استفاده از قرآن کریم را نداشتند، آن طبیعتشان به طرف شهوت و غضب دعوتشان می‌کند، قهراً چیزی از قرآن بهره نمی‌برند [و] پایان اینها عذاب عظیم خواهد بود؛

درباره

 اهل تقوا سه مرحله مطرح است

مرحله

 اوّل درباره

 اهل تقوا آن است که اینها آن هدایت فطری و هدایت درونی را پایه قرار دادند،

و به استناد آن هدایتِ ریشه‌ای از قرآن بهره گرفتند و در اثر بهره‌برداری از قرآن به مقصد رسیدند [و] مفلح شدند.

درباره

 کفّار

این است که اینها سرمایه

 فطری را باختند

از قرآن بهره نگرفتند

گرفتار عذاب الیم شدند

تحلیل سه‌ضلعی؛ هم در آن مسئله هدایت، هم در این مسئله کفر

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ

، چرا

لاَ یُؤْمِنُونَ

؟ چون

خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ

. خدای سبحان دید که اینها آن پایگاه فکری خود را با سوء اختیار خود از دست داده‌اند، قهراً توفیق بهره‌برداری را هم از اینها گرفته است، وقتی توفیق بهره‌برداری را از اینها گرفت،

وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ

؛

این معنا را قرآن کریم در چند مورد بیان فرمود که ما مدّتها مهلت می‌دهیم، اگر دیدیم آن استکبار و آن تمرّدِ در برابر حق ادامه پیدا کرد، توفیق فهمیدن آیات را از اینها می‌گیریم، همین که توفیق فهمیدن آیات را از اینها گرفتیم اینها به درکات سقوط می‌کنند.

خدا هرگز کسی را گرفتار دَرَکات نمی‌کند؛ ولی اگر کسی را رها کرد (او را به حال خود واگذار کرد) او می‌افتد،

فرمود: ما او را گرفتار ضلالت نکردیم، او خود گرفتار ضلالت شده است؛ ما او را به حال خودش رها کردیم، وقتی او را به حال خود رها کردیم، او افتاد.

حرمان متکبر از فهم آیات الهی

می‌فرماید:

سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ

؛ آنها که در زمین متکبّرانه حرکت می‌کنند و در برابر حق خصوعی ندارند،

وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا

؛ اگر هر معجزه‌ای هم به اینها ارائه داده شود نمی‌پذیرند و ایمان نمی‌آورند،

وَإِن یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً

؛ اگر راه سعادت به آنها ارائه داده شود نمی‌پذیرند،

وَإِن یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً

؛ اگر راه گمراهی و بی‌هدفی را ببینند آن را به عنوان راه انتخاب می‌کنند، ما فهم آیات خود را از چنین گروهی می‌گیریم، دیگر توفیق فهمیدن آیات را به اینها نمی‌دهیم؛

این توفیق را از اینها می‌گیریم. وقتی دست محبّت خدا از انسانی گرفته شد، آن انسان می‌افتد؛

پس فهم آیات، نعمت خداست [و] این نعمت در ردیف نعم مادّی نیست که خدای سبحان به بَرّ و فاجر بدهد، این نعمت مخصوص اهل تقواست.

اگر کسی تمرّد در برابر حق نشان داد، خدا این توفیق فهم را از او می‌گیرد؛

سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ

 . در این‌گونه از موارد تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیّت است؛ یعنی چون اینها متکبّرانه حرکت می‌کنند، توفیق درک آیات را از اینها می‌گیریم.

آیه

 126 و 127 سوره

 «توبه» این است [که] فرمود:

أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لاَیَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّکَّرُونَ

 وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ

؛ فرمود: گرچه انسان در هر حال در امتحان الهی است؛ چه در فقرش و چه در غنایش (به استناد آیات سوره

 «فجر») انسان همواره در حال ابتلاست؛ خواه در حال غنا، خواه در حال فقر؛ ولی امتحانهای رسمی و عمومی سالی یک یا دو بار است؛

این گروه کسانی‌اند که از درک آیات الهی، خودشان را باز زدند، ما هم کم‌کم توفیق فهمیدن را از اینها گرفتیم [و] قلبشان را از فهم آیات منصرف کردیم، لذا هر چه پیامبر آیات الهی را بر اینها تلاوت می‌کرد دیگر نمی‌فهمیدند، چون توفیق فهم، نعمت معنوی است.

نعمت معنوی را خدای سبحان به هر کسی مرحمت نمی‌کند.

فرمود:

أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ

 ؛ سالی یک بار یا دو بار امتحان رسمی می‌شوند.

آن‌گاه درباره

 این افراد فرمود:

ثُمَّ انصَرَفُوا

؛ وقتی ببینند کسی آنها را نمی‌بیند، آهسته از مسجد بیرون می‌روند،

صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ

؛ چون این‌چنین‌اند، خدای سبحان دلهای اینها را منصرف می‌کند، دیگر آیات الهی را نمی‌فهمند، چرا؟

بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ

 ؛ یا سببِ صَرف خداست یا بیان صَرف خداست؛

خدا چگونه دل را منصرف می‌کند؟ توفیق فهم را می‌گیرد و انسان را به حال خود رها می‌کند. انسانی که به حال خود رها شد، طبعاً به طرف آسایش و شهوت مایل است

نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

 ؛

نَذَرُهُمْ

 یعنی رهایشان می‌کنیم، آنها را به حال خودشان وا می‌گذاریم؛ نه اینکه ما آنها را گمراه بکنیم.

در سوره

 «انعام» آیه

 110 این است؛ فرمود:

وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

؛ اینها به همان نحو که بار اوّل ایمان نیاوردند و در برابر حق تمرّد کردند، ما هم قلب اینها را زیرورو کردیم،

یعنی این دل طبعاً مثل ظرفی است که به سمت بالاست تا باران که می‌آید بگیرد، آفتاب که می‌تابد بپذیرد و بارور بشود؛ دل به سمت مقلّب‌القلوب است که از آن سمت هر نعمتی که می‌آید بگیرد؛ از باب تشبیه معقول به محسوس، اگر ظرفی به سمت بالا بود، این هم تابش آفتاب را می‌پذیرد و هم بارش باران را می‌پذیرد و جایگاه رشد گلها خواهد شد؛

ولی اگر این ظرف منقلب شد؛ یعنی چهره‌اش و دهانه‌اش به طرف زمین شد و پشتش به طرف آسمان، هر چه باران ببارد از پشتش می‌گذرد و هر چه آفتاب هم بتابد دلش، درونش و جانش از این آفتاب نور و حرارت نمی‌گیرد؛ اگر کاسه‌ای به طرف خاک متوجّه شد از برکات آسمانی استفاده‌ای نمی‌کند، قلب هم گاهی این‌چنین است؛

گاهی دهانه

 قلب به سمت بالاست، اگر فیضی از طرف خدای سبحان تنزّل کرد این قلب می‌پذیرد؛ ولی اگر قلبی به طبیعت و خاک توجّه کرد، تمام سنگینی‌اش به طرف خاک شد، این همان تعبیر

اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ

 است؛ یعنی سنگینی‌اش به طرف زمین گرایش پیدا کرده است،

أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ

 ؛ خلودش و گرایش جاودانه‌اش را به طرف زمین متوجّه کرد، این دل، پشتش به طرف خداست [و] هر فیضی هم که تنزّل کند از پشت این دل می‌گذرد، به درون دل راه پیدا نمی‌کند.

فرمود:

نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ

؛ ما دلشان را منقلب می‌کنیم، برمی‌گردانیم؛ نظیر کأسِ مقلوب؛

برای اینکه مبادا کسی توهّمِ جبر بکند، فرمود: ما او را نگرفتیم، ما او را به حال خودش رها کردیم:

وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ

؛ ما او را در همان طغیان و تمرّدی که دارد رها کردیم، او به جای «یبصرون»،

یَعْمَهُونَ

 است؛ به جای اینکه بصیرانه حرکت کند، کورکورانه [و] بدون اینکه راه [و] چاه را ببیند، حرکت می‌کند.

خدای سبحان قلب کسی را مُهر کند و عمداً راه درکش را ببندد، بلکه توفیق فهم را دیگر به او نمی‌دهد، او را به حال خودش رها می‌کند، وقتی به حال خود رها کرد او می‌افتد.

این است که از ادعیه

 دائمی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که عرض می‌کرد: «ربّ لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبداً» ؛ لحظه‌ای مرا به حال خودم رها نکن.

درباره

 اهل تقوا تعبیر این بود:

أُوْلئِکَ عَلَی هُدی مِن رَبِّهِمْ

 ، چون بر هدایت استقرار دارند؛ درباره

 کفّار و منافقین تعبیر این است که

فِی طُغْیَانِهِمْ

؛ یعنی این ضلالت آنها را فرو برد و فراگرفت و پوشاند، اینها محکوم طغیان‌اند.

متمرّد

فرورفته

 طغیان است و یک انسان مهتدی بر مَرکب هدایت سوار است، بر مطیّه

 هدایت رکوب کرده است.

اگر بچه‌ای بازیگوشی کرد و چندین بار به قیّم پشت کرد و حرفش را نشنید، خُب قیّم رهایش می‌کند؛ قیّمِ او شیطانِ اوست؛ خدای سبحان به شیطان می‌گوید: حالا دستش را بگیر:

کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ

 ؛ حالا خدای سبحان می‌فرماید: این شخص در تحت ولایت شیطان باشد، شیطان هم به اذن خدا زمامش را می‌گیرد، می‌گیرد [تا] باهم به جهنّم می‌روند؛

وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ

. و اگر خدای سبحان انسان را با این حال رها نکند، معلوم می‌شود که در اطاعت، انسان مجبور خواهد بود؛

آیه

 28 سوره

 «کهف» می‌فرماید:

وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا

؛ کسی که قلبش را از یاد خود غافل کرده‌ایم از او اطاعت نکن، پیشنهادهای او را نپذیر،

وَاتَّبَعَ هَوَاهُ

؛ او در اثر پیروی هوا به جایی رسیده است که ما قلبش را غافل کردیم،

وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً

؛ یک آدم افراطی بود، متجاوز بود؛ چون

کَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً

 [و] چون

وَاتَّبَعَ هَوَاهُ

، ما هم قلبش را غافل کردیم.

در همه

 موارد یا به نحو «استدلالِ منطقی» است یا از باب «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است» [که] آن هم یک استدلال ضمنی است. آیات یادشده از باب «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیّت است» و مانند آن بود.

آیه

 سوره

 «صف» به خوبی نشان می‌دهد که چون اینها بیراهه رفتند، خدای سبحان اینها را رها کرد؛ آیه

 پنجم سوره

 «صف» این است:

فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ

؛ یعنی چون منحرف شدند، خدای سبحان آن توفیق را گرفته است.

پس بَدْواً خدای سبحان کسی را منحرف نمی‌کند و ابتدائاً خدای سبحان توفیق فهم را از کسی نمی‌گیرد، [بلکه] به همگان این توفیق را اعطا کرده است (این نعمت را مرحمت کرد)؛ [ولی] اگر کسی با داشتن حجّت درون (به نام عقل) و حجّت بیرون (به نام وحی) بیراهه رفته است [یعنی] عمداً منحرف شد، خدای سبحان توفیق درک حقایق را از او می‌گیرد:

فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ

.

یعنی زمینه

 دریافت توفیق را با سوء ‌اختیار خود از دست داده‌اند و خدای سبحان دیگر این فیض را به اینها نمی‌دهد؛ به یک عدّه فیض می‌دهد، به عنوان

مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ

 [و] به یک عدّه نمی‌دهد، به عنوان

مَا یُمْسِکْ

 .

ربوبیّتِ مطلقه رب‌العالمین اقتضا می‌کند [که] آن کسی که به درجات عالیه رفیع می‌شود در اثر ترفیعِ خداست، آن که هم در دَرَکات سقوط می‌کند در اثر اسقاط و اهلاک خدای سبحان است؛ اگر خدا این توفیق را برندارد او نمی‌افتد و اگر برداشت او می‌افتد.

در صورتی که

فَلَمَّا زَاغُوا

 بشود،

أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ

این معنا گاهی از مکروهات شروع می‌شود و زمانی از معاصیِ صغیره آغاز می‌شود تا کم‌کم به معاصی کبیره می‌رسد تا به اکبرِ کبابر که کفر است ـ معاذ‌الله ـ می‌رسد.

به هر اندازه که انسان در خود بی‌میلی نسبت به درک آیات قرآن نشان می‌دهد [و] احساس می‌کند مایل نیست، بداند که یا مکروهی را مرتکب شد یا معصیت صغیره‌ای مرتکب شد و مانند آن؛ این معیار را خدای سبحان نشان داد.

یکی از سنگین‌ترین نفرینهایی که موسای کلیم(سلام الله علیه) برای فراعنه مصر از خدای سبحان مسئلت کرد این است که خدایا! توفیق فهم را از اینها بگیر. اینها با مالشان که مردم را به ستوه آوردند، یک مقدار جلوی پیشرفت ثروت و تکاثر اینها را بگیر، قلبشان را آن‌چنان سخت کن که دیگر توفیق ایمان نصیبشان نشود. این جزء بدترین نفرینها بود، این را در سوره

 «یونس» از زبان موسای کلیم(سلام الله علیه) بیان می‌کند.

اینها کسانی‌اند که راه نفوذ نصیحت را بسته‌اند؛ یعنی به جایی رسیده‌اند که

خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ

 شد

یعنی تمام صفحه

 نفس را کفر و گناه پر کرد که مُهر شد. چون اگر یک مقدار جای خالی باشد، دیگر خَتم نمی‌شود، مهر نمی‌شود؛ اگر در کسی موعظه اثر کند، احتمال توبه داشته باشد، او را مهر نمی‌کنند؛ امّا اگر کسی به سوء اختیار، تمام این صحیفه

 نفس را پر از گناه کرد، آن وقت است که مُهر می‌کنند.

در سوره

 «یونس» آیه

 88:

وَقَالَ مُوسَی رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالاً فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا

؛ پروردگارا! به این دستگاه ستمِ فراعنه زینت دادی، مالهایی را در زمینه حیات دنیا دادی، اینها به جای اینکه از این زینتها و مالها بهره

 صحیحی ببرند، عاقبتِ این نعمتهای مادّی این شد که

رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِکَ

 ؛ عاقبت این کار این شد که نه‌تنها خود گمراه شدند، مردم را هم از بیراهه بردند (گمراه کردند). این لام، لامِ غایت نیست، لامِ عاقبت است؛ نه یعنی تو به اینها نعمت دادی که مردم را گمراه کنند، [بلکه یعنی] تو به اینها نعمت دادی [و] عاقبت نعمت این شد که مردم را گمراه کردند؛ نظیر

لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً

 که لام، لامِ عاقبت است؛ نه لام غایت. خدای سبحان به کسی نعمت نداد که مردم را گمراه بکند؛ ولی عاقبتِ تنعّمِ فراعنه این شد که مردم را گمراه کردند:

رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِکَ

.

آن‌گاه چند نفرین کرد: یکی اینکه عرض کرد:

رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَی أَمْوَالِهِمْ

؛ خدایا! مالشان را محو کن _«طمس» همان محو است، محکوم به زوال و فنا و محو_ [دوم اینکه]

وَاشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ

؛ دلهای آنها را آن قدر سخت کن که

فَلاَ یُؤْمِنُوا

؛ دیگر ایمان نیاورند؛ یعنی توفیق را از ایشان بگیر که دیگر به ایمان موّفق نشوند؛ مگر اینکه عذاب الیم را ببینند که آن لحظه، لحظه

 اختیار نیست، لحظه

 الجا است و تکلیف در آن لحظه نیست، لذا ایمان در آن لحظه مقبول نیست

آن لحظات اوّلیه، قبل از نفرین موسای کلیم(سلام الله علیه)، ایمان فراعنه ممکن بود و اگر ایمان می‌آوردند مقبول بود، چون حالتِ الجا نبود. خدای سبحان هم فرمود:

قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا

؛ من دعای شما و هارون(علیهما السّلام) را اجابت کردم؛ یعنی دیگر توفیق ایمان به فراعنه داده نخواهد شد:

«لام» اختصاص را در سوره

 «اسراء» به هر دو نسبت داد (یعنی به «حسنه» و به «سیّئه»)؛

لامِ اختصاص نشانه

 آن است که عمل از آنِ عامل است؛چه حسنه‌اش، چه سیّئه‌اش؛ اگر حسنه است مخصوصِ مُحسن است [و] اگر سیّئه است مخصوص مُسیء است، (عمل از آنِ عامل است).

این همان است که

أَن لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی

منتها این

أَن لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی

 یک بُعدش را اثبات می‌کند، می‌گوید «تا کار نکردی بهره نمی‌بری»؛ [ولی] این یک لسان دیگری دارد، می‌گوید «هر چه کردی می‌بَری»؛ آن یک لسان دیگری است که «تا نکردی نمی‌بری»، این یک لسان دیگر است که «هر چه کردی نصیبت می‌شود».

گاهی در هنگام اعلام عذاب به عنوان استهزا و تحکّم می‌گویند:

فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

، آنجا تبشیر به عنوان استهزا و تحکّم است؛

لام، لامِ اختصاص است؛ یعنی عذاب مخصوص این گروه است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد