جرعه هایی از تسنیم

جرعه هایی از تسنیم

خلاصه ای از دروس تفسیر آیه الله جوادی آملی حفظه الله
جرعه هایی از تسنیم

جرعه هایی از تسنیم

خلاصه ای از دروس تفسیر آیه الله جوادی آملی حفظه الله

تفسیر سوره لیل جلسه 3 (1398/12/21)

خلاصه

تفسیر سوره لیل جلسه 3 (1398/12/21)

سوره مبارکه‌

اللیل

می‌تواند در مکه یا مدینه نازل شده باشد با چند سوگند شروع می‌شود.

سوگند ذات اقدس الهی به ظهورات خود و به تجلیات خودش است؛

فعل خدا ظهور خداست فعل خدا جلوه خداست. بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در نهج البلاغه این است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‏»[1] از هر گونه حلول، از هر گونه اتحاد و مانند آن منزه است، چون همه اینها مستحیل است.

خدا به فعل خود سوگند یاد می‌کند.

فعل خدا آیت اوست و آیت صورت مرآتیه است و صورت مرآتیه چیزی ندارد جز ارائه صاحب‌صورت؛

لذا صدر و ساقه عالم که آیت حق‌اند چیزی را نشان نمی‌دهند مگر خدا را، حرفی ندارند مگر «سبّوح و قدّوس»، پیامی ندارند جز سجده و تسبیح و تحمید و کاری ندارند جز اطاعت و انقیاد؛

فرمود سعی شما شتّی و پراکنده است؛ این روشن است که هر کسی کاری دارد، بعضی کارهای یدی دارند، بعضی صنعتی دارند بعضی خدمات دارند بعضی کار فرهنگی دارند بعضی کارهای صنعتی هنری دارند این کار شتّی است.

پراکندگی کار در زشتی و زیبایی آن، در حسن و قبح آن، خیر و شرّ آن و پایان کار اوست. فرمود به این امور سوگند که سعی شما پراکنده است.

واژه سعی اختصاصی به انسان ندارد، درباره کار حیوان هم به کار می‌رود؛

کلیم الهی گفته شد که وقتی عصا را انداخت

فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی

.[2] درباره انسان و حیوان نیز، قلمرو اطلاق آن وسیع‌تر است غیر اینها را شامل می‌شود؛ مثل اینکه فرمود در قیامت

نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ

،[3] آنچه با سرعت حرکت می‌کند این می‌تواند مصداق سعی باشد، خواه در کار انسان، خواه در کار حیوان، خواه در کار غیر انسان و حیوان.

سعی یعنی کوشش و تلاش اگر در انسان بود که با نیت و مانند آن همراه است.

فرمود سعی شما شتّی است درباره این است که کوشش و تلاش شما یا درباره عصیان است یا درباره اطاعت، یا درباره صنعت است یا درباره سرقت، یا درباره امانت است یا درباره خیانت، یا درباره خدمت است یا درباره زیان دادن به جامعه و مانند آن، از این جهت است وگرنه صورت کار یکسان است

ممکن است پراکندگی سعی در بدنه عمل نباشد، در آغاز عمل یا در انجام عمل و خصوصیات آن باشد. بدنه کار یکی است لکن برخی‌ها «لله» است، برخی «للنفس» است، بعضی ریا است و مانند آن. در نیت گاهی ریا است گاهی غیر ریا، گاهی نفاق است گاهی وفاق. در کیفیت هدف اگر هر دو «لله» است بعضی‌ها «خوفا من العقاب» است بعضی «شوقاً إلی الثواب» است بعضی

حُبًّا لِلَّهِ

[4] است.

هم در مبدأ عمل که نیت است، بعضی اخلاص است بعضی ریا. هم در متن عمل کارها فرق می‌کند درجات کار فرق می‌کند، بعضی‌ها تلاش و کوشش آنها با آن مال برتر و بهتر است که آن را در راه خدا صدقه می‌دهند، بعضی‌ها مال‌های مانده را صدقه می‌دهند که

تُغْمِضُوا فیهِ

؛[5] فرمود اگر خواستید زکات بدهید در راه انفاق کنید آن مال‌های مانده را ندهید که خودتان به زحمت آنها را می‌پذیرید آن مال‌های خوب و شاداب را در راه خدا اعطا کنید که پاداش بهتری بگیرید.

پس صدر و ساقه و وسط عمل انحای گوناگون دارد و شتّی است. ذات اقدس الهی هم فرمود که ما نه تنها حدوثاً شما را هدایت کردیم، نه تنها در نهان شما این مطلب را نهادینه کردیم که شما به فجور و تقوایتان آگاه هستید و شما را علاقهمند به تقوا کردیم و بیزار از فجور، ولی شما ـ معاذالله ـ بیراهه می‌روید و حرف حس را بر عقل ترجیح می‌دهید بدون تحقیق حس‌گرا هستید، آنچه در کام شما شیرین است آن برای شما سعادت است، آنچه در گوش شما لذیذ است برای شما سعادت‌بخش است، آنچه در چشم شما زیبا است برای شما سعادت‌بخش است؛ حلال و حرام، زشت و زیبا حسن و قبیح، خیر و شرّ برای شما بی‌تفاوت است.

با تعبیرات گوناگون فرمود بر ما هست که شما را راهنمایی کنیم، بر ما هست که در درون شما نوری ایجاد کنیم که شما را به خیر هدایت کند، بر ما هست که بین شما و مقصد راه مستقیم را تسطیح کنیم، بر ما هست که فرستاده‌های ما بیایند و این مطالب را به شما برسانند، بر ما هست که فرشته‌هایی را اعزام کنیم که اگر بلغزید دست شما را بگیرند و پای شما را بگیرند مبادا پای شما بلغزد یا دست شما خطا کند همه این کارها را

إِنَّ عَلَیْنا

،

إِنَّ عَلَیْنا

‏ بازگو کرد.

اگر درباره کار خیر فرمود:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها

[7] برای انجام کار خیر فرمود ما چندین برابر راهنمایی می‌کنیم رهبری می‌کنیم تسطیح می‌کنیم مشکلات را برطرف می‌کنیم

إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی

. بعضی‌ها کسانی هستند که

وَ سَعی‏ فی‏ خَرابِها

[8] کوشش و تلاش آنها در ویران کردن مراکز مذهب است نظیر بعضی از حکومت‌های گذشته؛

این تنها به جریان ابرهه و فیل ابرهه اختصاص ندارد که آمدند کعبه را ویران کنند و طیر ابابیل نگذاشت؛ خیلی‌ها بودند که مساجد را ویران کردند، خیلی‌ها بودند که مراکز مذهبی حسینیه‌ها و مانند آن را تخریب کردند،

وَ سَعی‏ فی‏ خَرابِها

 اینها هستند.

اینکه فرمود سعی شما شتّی است، بعضی‌ها برای آن است که تلاش و کوشش آنها در تخریب مسجد است، بعضی‌ها هم

إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ

[9] سعیشان در حفظ مراکز مذهب است. پس کار ذات اقدس الهی از نهاد و خارج نهاد مشخص است و کار افراد هم مشخص است،

در این دو بخش قسمت مهم مسئله بخشودن مال است حق دیگران را دادن است حق خدا را دادن است و مانند آن.

در جوامع روایی ما هم هست مخصوصاً یک روایت نورانی از وجود مبارک امام جواد(صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه و ابنائه» آمده که «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّةِ».[10] اینکه فرمود:

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری

 این مصادیق فراوانی دارد. در این روایت نورانی که امام جواد(سلام الله علیه) فرمود، اگر کسی در راه خدا خیری انجام داد مالی را در راه خدا، وقتی در راه خدا، فکر و اندیشه‌ای را در راه خدا، راهنمایی

و هدایتی داد در راه خدا، قلم و قدمی را در راه خدا، مکتوبات و مسطورات و کتاب‌های علمی که خدای سبحان به آن کتاب‌های علمی که رهبری جامعه را به عهده دارد سوگند یاد می‌کند می‌گوید به مرکّب عالم قسم، به قلم عالم قسم، به کتاب عالم قسم؛

یعنی مرکّب،

وَ الْقَلَمِ

 که روشن است،

وَ مَا یَسْطُرُونَ

؛[11] وقتی به مقاله یک محقق و پژوهشگر قسم یاد می‌کند، به قلم یک محقق قسم یاد می‌کند، به مرکّب یک محقق که راهنمایی دیگران را رهبری جوان‌ها را هدایت مردم را به عهده دارد خدا سوگند یاد می‌کند قهراً به آنها چندین برابر پاداش می‌دهد.

«مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّةِ»؛ فرمود در اینکه خدای سبحان پاداش می‌دهد حرفی در آن نیست؛ پاداش خدا گرچه در بعضی از امور دارد که ما بعداً انجام می‌دهیم ولی در بخش پاداش، پاداش می‌دهد، سریعاً هم انجام می‌دهد. معنای سرعت این نیست که کسی کار خیر انجام داد به فاصله یک ساعت یا دو ساعت یا یک لحظه آن پاداش می‌آید نخیر!

امام جواد فرمود: کار خیری که شما کردید مالی که از خودتان برمی‌دارید در راه خدا می‌دهید در حقیقت مال خدا را در راه او مصرف می‌کنید این نظیر سنگی نیست که در باغی در اثر رطوبت و باران این سنگ فرو رفته، شما بخواهید این سنگ را بردارید که جای آن خالی است گود است تا جای او پر بشود مدتی طول می‌کشد.

فرمود مالی که از اموال خود برمی‌دارید در راه خدا می‌دهید مثل آن است که یک سطل آب از رودخانه بردارید در راه خدا اعطا کنید، این برداشتن همان و پر شدن همان! اگر شما یک ظرف آب از رودخانه گرفتید این طور نیست که چند ماه صبر بشود تا جای او پر بشود.

دیگر ممکن نیست جای این آب خالی باشد، آب که روان است، فیض خدا که روان است او «دائم الفیض» است، «دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیَّة»[12] است همان لحظه جای آن پر می‌شود منتها تا شخص بفهمد و به او برسد ممکن است طول بکشد. شخص دیر می‌فهمد ولی هم‌اکنون جای آن پر شده است. این بیان نورانی است کسی یقین داشته باشد که خلف جای سلف را فوراً پر می‌کند «جَادَ بِالْعَطِیَّةِ»؛ جوادگونه بخشش می‌کند سخاوتمندانه می‌بخشد.

روایتی هم در جوامع روایی ما هم آمده در جوامع روایی دیگران هم آمده که از ذات مقدس پیغمبر(صلوات الله و سلامه علیه) آمده است که فرمود: هر روز دو فرشته که سخنگوی الهی‌اند هم بشارت‌دهنده هستند هم انذار، هم از بهشت سخن می‌گویند هم از دوزخ، هم از عطا سخن می‌گویند هم از خطا سخن می‌گویند. فرمود: یکی می‌گوید: «اَللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقاً خَلَفاً»، دیگری می‌گوید: «اَللَّهُمَّ! أَعْطِ مُمْسِکاً تَلَفاً»؛[13] آن اولی می‌گوید خدایا! آنکه در راه تو قدم برداشت حالا عمری را دارد در تعلیم صرف می‌کند در تبلیغ صرف می‌کند در اقامه حدود الهی صرف می‌کند این کارها را انجام می‌دهد این شخص را خیری عطا بکن جبران بکن. مالی را در راه خدا می‌دهد پاداش به او بده!

دیگری که بخل می‌ورزد مال خدا را در راه خدا صرف نمی‌کند «أَعْطِ» این بخیل را «مُمْسِکاً تَلَفاً»؛ مالش را تلف بکن!

لذا ذات اقدس الهی می‌فرماید ما باید هدایت بکنیم کردیم سخنگویانی را باید بفرستیم فرستادیم، روش خودمان را باید داشته باشیم داریم، رهبران الهی روش ما را به شما باید بگویند گفتند. هیچ چیزی را ما کم نکردیم و کم نگذاشتیم؛ لذا اگر کسی با داشتن همه این امور بیراهه برود یا راه کسی را ببندد در روز سقوط هیچ کسی پناهگاه او نیست.

اینکه فرمود:

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی

‏ و در آن بخش فرمود:

وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی،

تَرَدَّی

؛ یعنی «هَلَکَ»؛ «متردّیه» یعنی هالک یعنی هلاکت یعنی سقوط و مرگ. در روز سقوط و زوال هیچ چیزی به یاد او و به داد او نمی‌رسد

وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی

 و «هَلَکَ»؛ برای اینکه اولاد و فرزندش که از او فرار می‌کنند و مانند آن. این بخش مال است که انفاقش چه اثر دارد؟ خلافش چه اثر دارد؟ و اختصاص به مال ندارد، کمترین آن درباره مال است، آن تبلیغ و تعلیم و نوشتن کتاب و هدایت فکری، آن از همه بالاتر است.

ما یک سلسله حواسی داریم که اینها گزارشگران ما هستند، این گزارشگر گاهی درست می‌گوید گاهی خلاف، گاهی دروغ است گاهی صدق، گاهی حق است گاهی باطل. عقلی به ما داده است که این عقل میزان حق و باطل و زشت و زیبا است. در قرآن هم فرمود اگر گزارشگری آمد به شما خبر داد شما تا اطمینان به صدقش نداشته باشید هم صدق خبری و صدق مخبری، به او اعتنا نکنید:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا

،[14] باصره ما به ما گزارش می‌دهد که این کار لذیذ است، ذائقه ما گزارش می‌دهد که این کار لذیذ است، سامعه ما گزارش می‌دهد که این کار لذیذ است، عقل ما باید بسنجد که آیا این برای جان من حق است یا باطل؟ زشت است یا زیبا؟ حلال است یا حرام؟ عقل یک میزان توزین حق و باطل و صدق و کذب و خیر و شرّ است.

اگر چشم چیزی را پذیرفت و گزارش داد عقل باور نکند. اگر چشم چیزی را پذیرفت گوش چیزی را پذیرفت زبان چیزی را پذیرفت، ذائقه و باصره و لامسه و شامه و سامعه اینها اگر گزارش دادند عقل بررسی کند زشت و زیبا را ارزیابی کند و مانند آن و اگر این کار را کرده است حرف هر چشمی را حرف هر گوشی را نمی‌پذیرد، عاقلانه عمل می‌کند این یک نکته.

نکته دیگر این است که «عسر» یعنی دشواری. فرمود ما او را برای دشواری آسان می‌کنیم.

عسر در مقابل یسر است، چه اینکه بشارت در مقابل انذار است

قُمْ فَأَنْذِرْ

،[15]

مُبَشِّراً وَ نَذیراً

[16] و مانند آن.

اما در امور جهنم اگر گفتند بشارت بدهید به عذاب الیم، نیازی به توضیح دارد. درباره کار خیر اگر گفتند

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری

‏ نیاز به توضیح ندارد، اما اگر گفتند:

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری

 محتاج به توضیح است، دشوار یعنی دشوار! جهنم یعنی جهنم! نمی‌شود گفت به فلان شخص تبهکار بشارت بدهید که شما را به جهنم می‌برند بشارت برای چیز خیر و خوشایند است.

در آن امور چند نکته بیانگر این توجیه است که

بَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

[17] یعنی چه؟ آیا از باب تهکّم (تهکّم با هاء هوّز) از آن باب است؟ یا نه، معنای لغوی بشارت با این هماهنگ است؟ بشارت یعنی گزارشی که در بشره اثر می‌گذارد یا خوب یا بد. بنابراین اگر «بشّرهم  بالجنة» باشد درست است

بَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

 باشد هم درست است؛ زیرا این گزارش در اسراریر وجه و خطوط وجه و بشره وجه اثر می‌گذارد.

«تیسیر» یعنی آسان کردن کار یک وقت خودش آسان است آن تیسیر آسان‌تر می‌کند. یک وقت کار، کار دشواری است اختلاس کردن کار دشواری است از زیر دست همه این مسئولان قانون‌سازی کردن، فرم‌سازی کردن، قانونی نشان دادن کار سخت حقوقی است فرمود ما همه مقدماتش را برای او آسان می‌کنیم.

بنابراین معنایش این نیست که سخت سخت نیست، سخت سخت است ولی شدنی است، ما همه اسبابش را فراهم می‌کنیم. اسبابش را فراهم می‌کنیم یعنی مانع را برمی‌داریم راه را باز می‌کنیم، نه اینکه توفیق می‌دهیم که او اختلاس کند توفیق می‌دهیم سرقت کند! ما راه را برمی‌داریم هم‌چنان او آزاد است هم‌چنان راه باز است.

بنابراین هم تیسیر درباره یسر روا است هم تیسیر درباره عُسر روا است

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری

؛‏ بعضی به آسانی دروغ می‌گویند بعضی به آسانی خلاف می‌کنند؛ به آسانی خلاف می‌کنند یعنی ما او را رها کردیم حالا که رها کردیم این به سوء اختیار خودش این بیراهه را می‌رود.

در بخش‌هایی از روایت‌های دیگر آمده که این درباره اهل سقیفه و اینهاست در حالی که آنها کار خیری نداشتند که

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی

 و مانند آن باشد.

مرحوم آقای طباطبایی می‌فرمودند که مرحوم آقای امینی گاهی نزد من می‌آمد، اینها همشهری بودند در نجف هم‌دوره بودند. مرحوم آقای امینی به مرحوم آقای طباطبایی(رضوان الله علیهما) فرمودند من هر فضیلتی که درباره حضرت امیر(صلوات الله و سلامه علیه) یافتم از راه حق، اطمینان پیدا می‌کنم که همین فضیلت را دیگران برای دیگران جعل کرده و دارند.

بعد از مقداری جستجو می‌بینم که همین فضیلت برای دیگران هم ذکر شده است. اینها منتظر بودند که چه فضیلتی از وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حضرت امیر(علیه السلام) آمده که درباره دیگران هم جعل کنند.

این آیات که

وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى(اللیل/19)

و هیچ کس را نزد او حق نعمتی نیست تا بخواهد (به این وسیله) او را جزا دهد،

 که برای بعضی از رهبران سقیفه گفته‌اند این هم از همان قبیل است؛ وگرنه آنکه صدر و ساقه خیرش برای دیگران بود در درجه اول وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود بعد حضرت امیر. وجود مبارک پیغمبر در عصر جاهلیت قبل از اینکه به مقام نبوت برسد دید خشکسالی آمده گرانی آمده قحطی آمده. وجود مبارک حضرت عموهای خودش را جمع کرد عباس را و ابوطالب را ـ آن ابولهب که حساب دیگری داشت ـ آنها را جمع کرد؛ فرمود: «أَ لَا نَحْمِلُ ثِقْلَ أَبِی طَالِب‏»،[18] رفتند خدمت ابیطالب گفتند که ابوطالب، این عموی ما عائله‌مند است، فرزندان زیادی دارد الآن خشکسالی است گرانی است قحطی است ما عائله او را توزیع می‌کنیم؛ سایر عموها پذیرفتند که به برادرشان کمک کنند، وجود مبارک حضرت هم به عمویش کمک بکند. گفت من علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را به عنوان اینکه همراه من باشد با من باشد و از عائله ابیطالب کم بشود این را قبول می‌کنم.

از همان روز قبل از بلوغ حضرت، وجود مبارک حضرت امیر را در کنار داشت؛ اینها کسانی بودند که

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی

‏، مصداق کاملش وجود مبارک حضرت بود، مصداق بعدش وجود مبارک حضرت امیر بود و همراهان اینها از اهل بیت(علیهم السلام).

بنابراین اینکه فرمود:

وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی

‏ این مربوط به اولیای الهی است. آنها هیچ چیزی نخواستند

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی

‏؛ نظیر اینکه در سوره مبارکه «انسان» هم وارد شد

وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً

 إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ

،[19] اینجا هم

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی

 است کاری که می‌کنند هدفشان این است. این

إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی

 اینها هم کار خیر می‌کنند هم موحدانه کار خیر می‌کنند هم بدون منّت کار خیر می‌کنند، هم

إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی

 است نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[20] یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ».[21] بعد هم

وَ لَسَوْفَ یَرْضی

 اینها نفس مطمئنه هستند راضی هستند مرضی هستند به رضوان الهی بار می‌یابند به جایی می‌رسند که راضی‌اند به رضای الهی، نه به رضای نفس.

چون خدا راضی است اینها راضی‌اند نه اینکه نفسی دارند خواسته‌ای دارند برابر آن راضی باشند؛ «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْت»،[22] این بیان نورانی سید الشهداء(سلام الله علیه) در گودی، نه گودال! در گودی قتلگاه و مانند آن «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا» یعنی ما دنبال رضا هستیم و لاغیر و رضای خدا و لاغیر «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْت» او راضی است که با این وضع دین یاری بشود و بساط اموی و مروانی برچیده شود ما هم راضی هستیم؛ ما هم راضی هستیم چون رضای ما فانی در رضای اوست نه اینکه ما هستیم و رضای مستقل داریم خدا هست و رضای مستقل دارد، نه اینکه ما راضی هستیم به رضای الهی، ما رضایی جز رضای الهی نداریم «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا»، «ما هو رضاکم»؟ «رِضَی اللَّهِ»؛ نه اینکه دو تا رضا باشد مطابق هم. رضای ما همان رضای خداست، ما جز رضای خدا چیز دیگری را نمی‌پذیریم

وَ لَسَوْفَ یَرْضی

.

«و الحمد لله رب العالمین»

 

 

[1]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه108.

 

[2]. سوره طه، آیه20.

 

[3]. سوره تحریم، آیه8.

 

[4]. سوره بقره، آیه165.

 

[5]. سوره بقره، آیه267.

 

[6]. سوره نحل، آیه9.

 

[7]. سوره انعام، آیه160.

 

[8]. سوره بقره، آیه114.

 

[9]. سوره توبه، آیه18.

 

[10]. وسائل الشیعة، ج16، ص288.

 

[11]. سوره قلم, آیه1.

 

[12]. مصباح الکفعمی، ص647.

 

[13]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏15، ص262.

 

[14]. سوره حجرات، آیه6.

 

[15]. سوره مدثر، آیه2.

 

[16]. سوره إسراء، آیه105؛ سوره فرقان، آیه56؛ سوره أحزاب، آیه45؛ سوره فتح، آیه8.

 

[17]. سوره آلعمران، آیه21؛ سوره توبه، آیه34؛ سوره انشقاق، آیه24.

 

[18]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت), ج38, ص254.

 

[19]. سوره إنسان، آیات8 و 9.

 

[20]. علل الشرائع، ج1، ص57.

 

[21]. علل الشرائع، ج1، ص57.

 

[22]. اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص61.

تفسیر سوره لیل جلسه 2 (1398/12/20)

خلاصه

تفسیر سوره لیل جلسه 2 (1398/12/20)

سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبه» آن «اللیل» یا «و اللیل» است

در این سوره‌ها به صورت «اللیل»؛

در این سور نوعاً بدون حرف جر هست.

گاهی نظم به این صورت است که ذات اقدس الهی روشنی را قبل از تاریکی ذکر می‌کند، گاهی تاریکی را قبل از روشنایی.

در سوره «شمس» فرمود:

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها

 وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها

،[2] که این روشنی است

وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها

[3] تتمه روشنی است؛ اما

وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها

 تاریکی بعد از روشنی ذکر می‌شود.

در سوره «ضحی» که ـ بعداً به خواست خدا بحث می‌شود ـ باز روشنی قبل از تاریکی ذکر شد

وَ الضُّحی

 وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی

.[4] سرّش آن است که وقتی شمس با این بخش از زمین روبهرو است اینجا روز است پشت آن شب.

براساس کرویت زمین همواره یک طرفش شب است یک طرف آن روز.

اینها کنار هم‌اند با هم‌اند ملازم هم هستند، سبق و لحوق ندارند.

بحث اصلی خلقت که تاریکی اصل است یا روشنی؟ اگر به لحاظ مبدأ فاعلی سنجیده بشود او

نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

 است أزلاً و أبداً و اگر از عالم سخن به میان بیاید اصلش ظلمت و تاریکی است چون معدوم بود و بعد از اینکه اصل زمین خلق شد قبل از اینکه شمسی پیدا بشود و مانند آن، تاریک بود بعد روشن شد.

بزرگانی که از این کریمه سوره «یس» بهره لطیفی می‌برند که

نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ

[6] می‌گویند روز یک پوست روشنی است روی فضای تاریک، این پوست را که بکَنیم بقیه تاریک‌اند؛ یعنی درون تاریک است اطراف تاریک است، صدر و ساقه این جهان تاریک است، یک پوست روشنی روی این جهان، روی این زمان، روی این حرکت روی این زمین و مانند آن می‌گذاریم این می‌شود روشن.

ولی اصل مطلب درست است که اگر نسبت به مبدأ سنجیده بشود او

نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

[7] است، گرچه سمائی نیست ارضی نیست، ولی او نور محض است؛ منتها مستنیر ندارد و اگر نسبت به عالم سنجیده بشود چون عالم بدون عالم‌آفرین نیست عالم‌آفرین هم

نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

 است عالم همواره روشن است؛ منتها بخشی ممکن است نسبت به بخش دیگر یک ظلمت و تاریکی و یا ظلّ نسبی داشته باشد.

این یک تفنّن ادبی می‌تواند باشد که گاهی در سوگند، شمس بر لیل مقدم است گاهی به عکس؛ گاهی لیل بر نهار مقدم است گاهی به عکس. در این سوره «لیل» لیل مقدم شد در سوره «ضحی» که در پیش است ـ به خواست خدا ـ ضحا مقدم است

فرمود شما کارهایتان پراکنده است، این پراکندگی کار غیر از تنوع در کار است تصنّف در کار است تقسیم کار است، روشن است که کارها گوناگون است دامداری و کشاورزی و صنعت و تعلیم و تربیت و رشته‌های گوناگون همه آنها خوب است. پیام آیه آن نیست که کارهای شما پراکنده است یعنی هر کسی یک صنف خاصی کار دارد،

تمام اینها یا واجب عینی است یا واجب کفایی است اینها لازم است.

کار هر چه می‌خواهد باشد که برای تأمین نیازهای جامعه است آن به هر حال یا واجب کفایی است یا مستحب است یا واجب عینی است. عمده آن است که کار از کارگری صادر می‌شود، یک؛ به مقصدی می‌رسد، دو؛ بین راهی دارد، سه؛ اگر آن صاحب‌کار به مبدأ و منتها، آغاز و انجام معتقد باشد که چه کسی آن را آفرید؟ برای چه آفرید؟ آن آیت خداست،

آن آینه است، باید این آینه را شفاف نگه دارد، یک؛ به طرف محبوب نگه بدارد که اوصاف محبوب در آن بتابد، دو؛ آن را تیره نکند، یک؛ برنگرداند، دو؛ افراد از این جهت کارهای پراکنده دارند. برخی بیراهه می‌روند راه دیگران را می‌بندند، برخی بیراهه می‌روند ولی راه دیگران را نمی‌بندند؛ بعضی نه بیراهه می‌روند نه راه دیگران را می‌بندند راه خودشان را طی می‌کنند. برخی‌ها توفیقی دارند که راه خودشان را طی کنند راه کسی را نبندند راه دیگران را باز کنند به دیگران هم راه بدهند.

اگر راه‌سازی فضایل فراوانی دارد، صراط مستقیم را انسان تبیین کند عده‌ای را راهی این صراط مستقیم کند فضیلت برتری دارد این می‌شود سعی شتّی

إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی

، بعضی بخیل‌اند بعضی غنی. آن بُخل در درون جان انسان لانه دارد؛ چون انسان اگر علاقه به حفظ مال نداشته باشد نمی‌تواند زندگی آینده‌اش را تأمین کند لکن این باید تعدیل بشود.

در بخشی از آیات قرآن کریم فرمود شُحّ و بخل در درون دل شما خانه کرده است و اصلاً دمِ دَر است:

وَ أُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ

؛[8] یعنی این شحّ و بخل اصلاً دَمِ دَر است نمی‌گذارد کسی وارد بشود، باید مواظب باشید این دربان خود را مواظب باشید.

صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) این روایات نورانی را از اهل بیت(علیهم السلام) در باب أطعمه و أشربه و اینها ذکر کرد؛ البته اسراف و مانند آن منهی است، اما سختگیری بر عائله هرگز روا نیست

ائمه(علیهم السلام) طبق این نقل ایشان فرمودند: اگر کسی خواست میوه‌ای برای اهل منزل تهیه کند سعی کرد آخر شب تهیه کند، میوه‌هایی که تقریباً آن رنگ و طعمشان را از دست دادند ارزان‌تر شدند یا ارزان شدند، آن میوه‌های مانده ارزان را برای عائله تهیه کنند فرشته‌هایی هستند که در حین خرید به او می‌گویند «لَا بَارَکَ اللَّهُ لَک‏»؛[9] خدا به زندگی تو برکت ندهد!

عائله تو دست تو را نگاه می‌کنند، این چه میوه‌ای است که برای آنها می‌بری؟

ولی اگر سعی کند به مقدار وسع خود نه اسراف، نه از مال دیگران، نه به زحمت بیفتد، ولی بُخل نورزد خسیس نباشد،

یک میوه متعارف خوبی برای عائله تهیه کند، فرشتگان می‌گویند: «بَارَکَ اللَّهُ لَک‏»؛ خدا به زندگی تو برکت بدهد؛ زیرا وقتی وارد منزل می‌شوی بچه‌های تو دست تو را نگاه می‌کنند تو را مظهر رازقیت ما می‌دانند، مجرای رازقیت ما می‌دانند، تو را از ناحیه ما می‌شناسند تو را فرستاده ما می‌بینند تو را مأمور ما می‌بینند، دست تو را نگاه می‌کنند چرا اینها را می‌رنجانید؟

حفظ عائله، تأمین نیازهای عائله برابر مقدار وسع، این محمود و ممدوح است. این نحوه کار کردن، اینها قدم‌های اولی و ابتدایی دین است؛

اما آن بخش‌های اساسی که اگر کسی کارش حلال باشد کسب او حلال باشد، یک؛ نیاز جامعه را برطرف کند، دو؛ مصون از اسراف و تبذیر باشد، سه؛ تا مصرف داخلی هست به خارج نفروشد، چهار؛ مردم هم تا می‌توانند غیرت وطن‌دوستی داشته باشند از خارجی جنس نخرند، پنج؛ خود شخص هم سعی کند کالای اصلی را مواد اصلی را از داخل برای داخل تأمین کند و زائد بر آن مقدار زندگی را که بر او به عنوان خمس تعلق می‌گیرد آن را در راه خدای سبحان یک پنجم آن را مثلاً بدهد، یا اگر زکات است یک دهم که مشخص شده است بپردازد، این می‌شود:

أَعْطی‏ وَ اتَّقی

و چون معتقد به مبدأ و معاد است به خدا و اوصاف حسنای خدا و اسمای حسنا و صفات علیای خدا معتقد است و به قیامت باور دارد

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری

؛ یعنی ساختار آفرینش او را در دو کار ما آسان می‌کنیم: یک؛ در دنیا دست به هر کاری بزند موفق می‌شود، کار حلال، مسیر حلال، فکرش را هدایت می‌کنیم،

قَدَّرَ فَهَدی‏

؛

بشر این ابتکارات را به راهنمایی خدا انجام می‌دهد وگرنه

وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً

؛[10] معلمی می‌خواهد که

قَدَّرَ فَهَدی‏

 به عهده او باشد. این الهامات این القائات این رهبری‌های فکری یک نحوه تیسیر است. بیرون از محدوده اندیشه و فکرورزی او، مقدمات را باید تهیه کند

فَسَنُیَسِّرُهُ

؛ نیروهای کاری و کارگری و کارفرمایی و پذیرش کار آسان می‌کند؛ این بخش دنیایی او.

اصلاً برای مؤمن در حال احتضار فشار مرگ نیست گرچه انسان می‌بیند او دست و پا می‌زند.

مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! می‌فرمود آن شهیدی که در میدان جنگ تیر خورده است دست و پا می‌زند ما خیال می‌کنیم این حال جان کَندن او سخت است، در حالی که او مثل تشنه‌ای است که در فضای گرم و هوای گرم وارد استخر شد دارد دست و پا می‌زند و شنا می‌کند دارد لذت می‌برد. هرگز مؤمن فشار جان دادن ندارد تلخی مرگ ندارد برای او مثل بو کردن یک شاخه گُل است این مربوط به طلیعه رحلت او.

در برزخ راحت است در ساهره معاد راحت است، در بهشت هم که

لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ

[11] این می‌شود «یسری»، آن هم می‌شود تیسیر یسری و جمع این دو می‌شود حسنه دنیا و حسنه آخرت

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً

؛[12] حسنه دنیا به تیسیر آن امور چندگانه است، حسنه آخرت هم به تیسیر این موارد از جان دادن تا بهشت خُلد آرمیدن است

نازل‌تر از این یک وقت است که کار را برای انسان آسان می‌کند که بخشی از اینها ضمناً اشاره شد. یک وقت انسان را آن قدر کارآمد می‌کند که بر همه امور مسلط است که

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری

، نه «نُیسّر له الامر».

آن بخش

وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری

[13] آن مرحله ابتدایی یا متوسط است؛ اما

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری

 مرحله دیگر است.

در تعبیرات کلیم الهی آمده که

وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری

؛

نسبت به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) آمده است که

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ

[14] و بعد فرمود ما تیسیر کردیم

وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری

،[15] تو را آن قدر مسلط کردیم که برای پایان یسرا آسان کار می‌کنی آسان پیش می‌بری، این کارها برای تو آسان است چون تو آسان پیش می‌بری، نه کار را برای تو آسان می‌کنیم.

ما نسبت به این

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری

‏ برای اینکه این در آغاز در بین راه، در هدف، در حُسن فعلی، در حُسن فاعلی «جامع الأطراف» است.

وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ

، این بُخل گاهی در مال است، گاهی در انتخاب شغل است، گاهی در توزیع کالا است، گاهی در احتکار کردن است، گاهی در گران‌فروشی کردن است، گاهی در جابهجا کردن که در صورت ضرورت و لزوم داخلی به داخلی نفروشد به بیگانه بفروشد همه اینها بخل محسوب می‌شود.

احساس بی‌نیازی کند، هیچ کس مستغنی نخواهد بود؛ غنی که نخواهد شد؛ چون موجود یا فقیر است یا مستغنی است یا غنی. فقیر آن است که نیازمند باشد به اموری، یک؛ و چیزی که نیاز او را برطرف کند نداشته باشد، دو. مستغنی آن است که نیازمند باشد ولی چیزی که نیاز او را برطرف کند داشته باشد. غنی آن است که بی‌نیاز باشد و اصلاً نیاز نداشته باشد. براساس این توضیح، اصلاً غیر از ذات اقدس الهی احدی غنی نیست

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ

[16] او غنی حمید است و اگر کسی مستغنی باشد یعنی ببیند که هر چه که نیاز دارد خودش تأمین می‌کند

إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی

 أَن رَآهُ اسْتَغْنَی

[17] بعد طغیان می‌کند.

اگر خود را از جامعه و از لحاظ آینده زندگی بی‌نیاز ببیند این یک طغیان اجتماعی است و اگر خود را ـ معاذالله ـ بی‌نیاز از «الله» ببیند یک طغیان اعتقادی است. البته دومی به مراتب بدتر از اوّلی است.

ما هم وسایل گناه تبهکاران را هم وسایل اطاعت پرهیزکاران را فراهم می‌کنیم

کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هؤُلاَءِ

؛ یا نه، ما به آسانی وارد جهنم می‌کنیم، گرچه او به سختی وارد جهنم می‌شود.

در برابر

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً

 آمده است که اینها کسانی‌اند که دنیا می‌خواهند گرچه «ربّنا» را هم می‌گویند ولی دنیا می‌خواهند نمی‌گویند:

رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً

، می‌گویند:

فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا

؛ لذا فرمود:

وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ

[19] او بهره‌ای ندارد

و اگر ـ معاذالله ـ از این سنخ بود که به مبدأ و معاد و آغاز و انجام باور نداشت اصلاً او را برای سوخت و سوز آماده می‌کنیم. می‌دانید که بعضی از هیزم‌ها برای سوخت و سوز آماده‌اند، بعضی از مواد سوختنی برای سوخت و سوز آماده‌اند، ما او را برای سوخت و سوز آماده می‌کنیم و در آن روز آنچه او به آنها تکیه می‌کرد وسیله غنای او بود استغنا داشت، کاری از آن پیش نمی‌برد:

وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی

؛ وقتی سقوط کرد از بالا پرت شد، در بین راه چیزی نیست که او را از سقوط نجات بدهد، نه مالی هست نه قبیله‌ای هست، نه فرزندی هست احدی نیست، وقتی سقوط پیدا کرد به جهنم می‌رود او را نجات بدهد

وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی

.

بعد فرمود وظیفه ما هدایت است، وظیفه ما راهنمایی است عقل از درون به شما دادیم، نفس ملهمه به شما دادیم، میزبان به شما دادیم که فجور و تقوای شما را کاملاً به شما اعلام بکند. از بیرون رهبران الهی فرستادیم، انبیا فرستادیم، اینها دو تا کار می‌کنند: یکی «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[20] آن گنجینه‌های درونی را روشن می‌کنند به انسان نشان می‌دهند می‌گویند شناسنامه انسانیت این است و چیزهایی هم که از ناحیه پروردگار گرفتند پیام الهی را زائد بر آنچه در درون انسان دفینه است به انسان می‌فهماند،

فرمود بر ما است که این کارها را بکنیم و می‌کنیم و کردیم؛

إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی

،

وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى

‏ آغاز و انجام را ما آفریدیم سیر آغاز و انجام به دست ما است، رهبری مسافران آغاز و انجام به عهده ما است، مسافران و «ابن السبیل» وامانده در راه را ما جابهجا می‌کنیم

وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى

.

ما به شما گفتیم یک نار شعله‌وری شما را تهدید می‌کند:

فَأَنْذَرْتُکُمْ

 هم تبشیر کردیم هم انذار کردیم، هم بشارت دادیم به بهشت برین هم انذار کردیم به نار سوزان و شعله داغ؛

فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی

 و این شعله‌ای که داغ است و گدازنده است و گزنده است و خاکسترکننده است هیچ کسی واردش نمی‌شود مگر أشقی.

اگر کسی خیلی بیراهه می‌رود و راه کسی را می‌بندد طعمه این چنین آتشی می‌شود. آن اشقایی که گرفتار نار تلظی است، این است که

کَذَّبَ وَ تَوَلَّی

، هم دروغ پنداشت از نظر اعتقادی، هم بیراهه رفت از نظر عملی، هم قبح فعلی دارد هم قبح فاعلی، هم معتقد نیست هم عامل نیست

الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی

.

اما

وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی

؛ آن کسی که اهل تقوا و پرهیزکار است ما او را حفظ می‌کنیم،

وقتی می‌گویند فلان کس از گناه اجتناب می‌کند یعنی گناه در جانبی و او در جانب دیگر است.

هرگز در طرف گناه آنجا جایش نیست پیدا نمی‌شود؛ او تجنُّب دارد یعنی در جانب دیگر است اجتناب دارد یعنی در جانب دیگر است.

ما همان طوری که

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری

، اینجا هم «نجنّبه»؛ او را در یک جانب دیگر قرار می‌دهیم برای اینکه او در دنیا

إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی

 را گوش داد، نه بیراهه رفت نه راه کسی را بست، هم در عمل انتخاب کرد هم در کیفیت پرورش فرزندها و خانه‌داری و اداره منزل، هم در جامعه.

این شخص

الَّذی یُؤْتی‏ مالَهُ یَتَزَکَّی

؛ آن دستورهای الهی را انجام می‌داد برای اینکه خودش را پاک کند. در سوره مبارکه «توبه» دارد که

خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ

[21]

به هر حال اینها آلوده هستند و پاک می‌شوند می‌شود تزکیه و طهارت.

«و الحمد لله رب العالمین»

 

 

[1]. أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج‏5، ص317؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج‏10، ص216.

 

[2]. سوره شمس، آیات1و2.

 

[3]. سوره شمس، آیه3.

 

[4]. سوره ضحی، آیات1 و 2.

 

[5]. سوره یس، آیه40.

 

[6]. سوره یس، آیه37.

 

[7]. سوره نور، آیه35.

 

[8]. سوره نساء، آیه128.

 

[9]. وسائل الشیعة، ج17، ص451؛ «فِی الْجَیِّدِ دَعْوَتَانِ وَ فِی الرَّدِی‏ءِ دَعْوَتَانِ یُقَالُ لِصَاحِبِ الْجَیِّدِ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ وَ فِیمَنْ بَاعَکَ وَ یُقَالُ لِصَاحِبِ الرَّدِی‏ءِ لَا بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ وَ لَا فِیمَنْ بَاعَک‏».

 

[10]. سوره نحل، آیه78.

 

[11]. سوره طور, آیه23.

 

[12]. سوره بقره،آیه201.

 

[13]. سوره طه،آیه28.

 

[14]. سوره شرح، آیه1.

 

[15]. سوره أعلی، آیه8.

 

[16]. سوره لقمان، آیه30.

 

[17]. سوره علق، آیه6.

 

[18]. سوره إسراء، آیه20.

 

[19]. سوره بقره،آیه200.

 

[20]. نهج البلاغه, خطبه1.

 

[21]. سوره توبه، آیه103.

 

[22]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص292و293

 

تفسیر سوره شمس جلسه 3 (1398/12/19)


سوره مبارکه «شمس»

با یازده سوگند شروع شد و فلاح و رستگاری انسان را در آگاهی از نفس و عمل به ملهمات نفس دانست و

نمونه کسانی که از نفس خود غافل‌اند و اغراض و غرائز را روی ملهمات نفس ریختند و آن را دفن کردند و صدای خود را نشنیدند و طغیان کردند گرفتار عذاب الیم شدند و این سنّت الهی همچنان باقی است.

در نظام سپهری غیر از آسمان و غیر از زمین و غیر از انسانی که مستخدم اشیای دیگر است و اشیای دیگر را به خدمت می‌گیرد چیزی دیگر خلق نشد.

بازگشت این یازده سوگند به یک سوگند است خدا و کار او. قسم به خودش و به کار خودش!

وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَة

[1] فیض او واحد است و کل جهان را تأمین می‌کند.

شمس همیشه ضحا دارد نظیر قمر نیست، اما برای مردم همیشه بهره‌وری از ضحای شمس میسور نیست. ذات اقدس الهی «دائم الفیض و الفوز علی البریة» است «بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ»[2] است

از این مَثَل می‌شود به آن ممثَّل پی برد در حقیقت این ذاتی بالعرض است، این طور نیست که شمس ذاتاً نیّر باشد. نه سابقه نیّری دارد نه لاحقه نیّری. سابقه آفتاب یک مشت دود و گاز بود و لاغیر، لاحقه او هم این چنین است؛ این طور نیست که شمس همیشه شمس بود و همیشه شمس می‌ماند. آن روزی که فرمود:

ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ

[3] ذات اقدس الهی برای آسمان‌سازی، تسطیح آسمان‌ها، تسطیح نظام سپهری آفریدن این میلیاردها ستاره‌های ثابت و سیّار، کوچک و بزرگ اینها یک مشت دود و یک مشت گاز بودند این طور نبود که شمس همیشه شمس باشد. یک مشت دود را یک مشت گاز را

ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ

 به این صورت لؤلؤ لالا درآورد.

بعد هم

إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت‏

[4] او را تعقیب می‌کند

یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُب‏

[5] او را تعقیب می‌کند؛ پس اینها هم مسبوق به کدری و گازی و خامی و خاموشی‌اند هم ملحوق به تیرگی و تاریکی، چیزی در عالم بالذات روشن نیست مگر «الله» که

نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

 است؛ لکن همین شمس که بالعرض نوری پیدا کرد این نور را موقتاً دارد.

تا در زمان و زمین فیض الهی هست این

نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

 هست؛ از آن طرف فرقی نیست «وَ لَیْسَ عِنْدَ رَبِّکَ صَبَاحٌ وَ لَا مَسَاء»[6] بامداد و شامگاه لیل و نهار سال و ماه زمان و زمین در حرم امن فیض و فوز خدا نیست،

اگر کسی شمسی شد می‌تواند دائماً از ضحای او استفاده کند و اگر کسی الهی شد می‌تواند از «دائم الفیض» بودن او طرفی ببندد و بهره‌برداری کند و غیبتی نداشته باشد و غایب نباشد. ذات اقدس الهی این راه را نشان داد، مرحوم شیخ مفید(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف امالی‌ نقل می‌کند که اگر کسی ایمان آورد در بخش اعتقاد موحّد ناب بود و عمل صالح هم به دنبال آن عقیده صائب بود؛ یعنی در بخش اعتقاد موحد محض، در بخش عمل صالح مؤمنِ صرف، چنین کسی وارد ملکوت عالم می‌شود،[7]

مستحضرید که هر فاعلی از فعلش بالاتر است؛ یک بیان نورانی است که هر فاعلی از فعلش بالاتر است: «خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ فَاعِلُه‏»، «خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ مُعْطِیه»،[8] «وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جَالِبُهُ»،[9] بدتر از هر گناهی گناهکار است بهتر از هر کار خوبی و اطاعتی آن مطیع است؛ زیرا فعل اثر مؤثر است و مؤثر قوی‌تر از آن است، فعل اثر فاعل است و فاعل سبب اوست و هر سببی از اثرش بالاتر است.

ساختار عالم خلقت و آسمان و زمین اثر خداست یقیناً ذات اقدس الهی بالاتر از اوست، این نیازی به گفتن ندارد ولی در تبیین اینکه سوگند به «الله» مهم‌تر از سوگند به عالم است برای تبیین مسئله بی‌اثر نیست.

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها

 این

ما بَناها

 مهم‌تر از سماء است،

وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها

 این

ما طَحاها

 بالاتر از خود ارض است

در برابر این یازده سوگند جواب قسم آیا

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها

 وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها

 است که معروف بین اهل تفسیر است؟ یا آن طوری که جناب زمخشری فکر می‌کند این

قَدْ أَفْلَحَ

 نتیجه آن

فَأَلْهَمَها

 است جواب قسم نیست.[10] جواب قسم این است که خدای سبحان همواره بر این است که ظالم را سر جایش بنشاند چه اینکه نسبت به قوم ثمود

فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها

؛ این

فَدَمْدَمَ

 یعنی عذاب مستمر و مداوم به حیات هر ظالمی خاتمه می‌بخشد،

مسئله اخلاق که مهم‌ترین رکن تمدن‌سازی یک ملت است؛ زیرا همان طوری که بارها به عرض شما رسید تمدن یک ملت در تدیّن یک ملت است. مدنیت را اسلام آورد و یثرب را مدینه کرد، جهان جاهلی را عقلانی می‌کند، ایران زرتشتی را موحّد می‌کند، عثمانیِ غیر موحد را موحد می‌کند، شرقی و غربی غیر موحد را موحد می‌کند، این کار قرآن کریم است کار الهی است که نه کاری است خُرد. این اساس کار است و برای همین هم قرآن کریم نازل شده است.

اصلاً نازل شده است که شما را بالا ببرد و برنامه رسمی دین هم

وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ

[11] است از یک سو؛

وَ یُزَکِّیهِمْ

 است از سوی دیگر،

وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ

[12] که بار عمیق علمی دارد از سوی دیگر؛ یعنی ما ره‌آورد تازه‌ای از راه وحی داریم که نه تنها نمی‌دانید نمی‌توانید آنها را یاد بگیرید و انسان یک موجود ابدی و نمیر است

و دین حریم شخصی انسان است، ما هستیم برای ابد؛ منتها از دیاری به دیاری، از عالمی به عالمی، از منطقه‌ای به منطقه‌ای؛ انسان یک موجود نمیر است چون مظهر

الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ

 است. بیان نورانی امیر بیان(علیه السلام) این است که «وَ لَکِنَّکُمْ مِنْ دَارٍ إِلَی دَار تَنْتَقِلُونَ»[13] از دنیا به برزخ، از بزرخ به ساهره معاد، از ساهره معاد بعد از سؤال و جواب عبور از صراط ـ إن‌شاءالله ـ به بهشت و برای ابد.

در جریان دوزخ اگر مختصر بحثی درباره خلود و ابدیت او باشد درباره بهشت ابدا سخنی از ابدیت او و نقدی در ابدیت او و ابهامی در ابدیت او و تزلزلی در ابدیت او نیست، ما هستیم برای ابد. انسانی که موجود ابدی است رهتوشه ابد می‌خواهد رهتوشه‌ای که زمینی باشد یا زمانی ابدی نیست. رهتوشه‌ای که منزه از زمینی و زمانی است، نه از زمین برخاست نه در زمان جا دارد و آن محصول تربیت انبیا و اهل بیت(علیهم السلام) است او ابدی است. فرمود این فلاح جان، تربیت روح، نزاهت روح، آلوده نساختن روح، پاکدامنی روح، پرواز روح نتیجه این یازده سوگند است.

انسان مهمانی دارد و میزبانی، انسان با دست تهی و قلب تهی و جان خالی خلق نشد با سرمایه خلق شد. در این بخش فرمود:

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها

 فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها

؛ سه تا ضمیر «ها» به خود نفس برمی‌گردد، نه او را جاهل آفرید نه کلیاتی که سودمند نیست به او آموخت آنچه به نفع اوست به او گفت آنچه فجور او و تقوای اوست به او گفت.

فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها

 نه «فألهمها الفجور و ألهمها التقوی» چه چیزی بد است چه چیزی خوب است را به او نگفت، چه چیزی برای او بد است چه چیزی برای او خوب است در درون او نهادینه کرد؛ این سرمایه را به او داد.

وقتی انسان وارد حوزه یا دانشگاه یا مجامع و مراکز علمی دیگری می‌رود مهمان دعوت می‌کند آن را در سوره مبارکه «نحل» فرمود:

وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً

[14] نه از مبیَّن خبر دارید نه از بیّن، نه از نظری مستحضرید، نه از بدیهی تا استدلال کنید و از بدیهی به نظری پی ببرید. اول بدیهیات را می‌فهمید که آتش گرم است، دو دو تا چهار تا است، کلّ بزرگ‌تر از جزء است، این بدیهیات را می‌فهمی، بعد از بدیهی به نظری سفر می‌کنید فکر می‌کنید عالم می‌شوید کم‌کم، تا بدیهیات شما چقدر و نظریات شما چقدر و پی بردن از بیّن به مبیّن چقدر! همه اینها مهمانان نفس هستند. ما باید علمی تهیه کنیم که با میزبان بسازد یعنی با الهام فجور و تقوا بسازد که نه بیراهه برویم نه راه کسی را ببندیم،

آنچه به عنوان مهمان است اگر ملکه و دیریاب نشد، ممکن است که در دوران سالمندی از یاد ما برود:

وَ مِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً

،[15] گرفتار نسیان و فراموشی و مانند آن بشود یا اگر تامه موت فرا رسید این علوم مهمان را از یاد انسان ببرد؛ اما اگر در درون هر کسی بخواهند بررسی کنند صاحبخانه فراموش شدنی نیست، صاحبخانه برای همیشه هست و این صاحبخانه را ما باید گرامی بداریم و انبیا آمدند که هم صاحبخانه را به ما بفهمانند، یک؛ و این را شکوفا کنند، دو؛ و نگهداری بکنند، سه؛ و از هر گونه نقص و عیب برهانند، چهار؛ به ما بگویند شما مسئول حفظ صاحبخانه هستید، پنج؛ «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[16] این است.

بنابراین آنچه را ذات اقدس الهی در این سوره به ما فهماند اختصاصی به یک زمان و زمین ندارد یک اصل کلی است به خودش سوگند یاد کرد. سایر سوگند‌هایی هم که در بخش‌های دیگر آمده به همین اصل تحلیلی برمی‌گردد.

فرمود:

هَلْ فی‏ ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ

؛ عقل را می‌گویند حِجر برای اینکه انسان را از بدی باز می‌دارد و انسان را تحجیر می‌کند و حِجر است منع است از یک سو؛ صاحبان عقول را «أولی النّهی» می‌گویند برای اینکه انسان را از زشتی نهی می‌کنند از سوی دیگر. وقتی سخن از فجر و لیالی عشر و شفع و وتر و

وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ

 شد فرمود این قسم مهم است، این یازده قسمی که در سوره «شمس» آمده که بازگشت همه یازده قسم به یک قسم است و آن خداست، یقیناً

هَلْ فی‏ ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ

.

در سوره «فجر» فرمود:

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ

[17] گاهی از ماضی سخن می‌گوید گاهی از مستقبل حرف می‌زند. در سوره «فجر» فرمود که به عاد آن کار را کرد

إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ

[18] آن کار را کرد، به ثمود آن کار را کرد به فرعون

ذِی الْأَوْتادِ

[19] آن کار را کرد. در همین سوره مبارکه «شمس» هم فرمود به ثمود آن کار را کرد، این درباره گذشته. درباره آینده هم به صراحت اعلام کرد که

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ

[20] خدا در کمین است که نفس ظالم، نفس ثمودی‌ها، نفس عادی‌ها نفس فرعون‌ها را قبض کند

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ

 در کمین است. خدای سبحان در عین حال که با هر چیزی در هر زمان و زمینی هست تا

هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ

[21] این اصل جامع است که جزء قانون اساسی است، جزء «جوامع الکلم» است. دو تا معیت دارد: یکی نسبت به تبهکاران، یکی نسبت به پرهیزکاران.

یک معیت جامع دارد که

هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ

؛ یک معیت لطف و صفا و وفا و رحم و عنایت دارد که

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا

 «إن الله مع کذا مع کذا مع کذا» این نسبت به

وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ

 با مؤمنین است که اینها را کمک کند.

یک معیت ثالثه است که با کفار است که چه وقت اینها می‌لغزند که اینها را از پا در بیاورد این

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ

 کمین تبهکاران است؛

 

گرچه با تبهکار است با پرهیزکار است

هُوَ مَعَکُمْ

 اما این معیت، معیت سوم تعقیبی است آن معیت دوم ترحیمی و احسانی است آن اولی معیت جامع الکلم است که معیت قیومی است.

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ

،

وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا

[22] هم حضور دارد هم منزه از نسیان و سهو است. فرمود:

وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا

 چرا؟ چون او علم محض است، اگر علم محض بود نسیان فرض ندارد.

وقتی هشام وارد محضر امام صادق(سلام الله علیه) شد حضرت فرمود: «أَ تَنْعَتُ اللَّهَ»؛ ذات اقدس الهی را نعت می‌کنی؟ عرض بله از شما یاد گرفتم خدا را وصف می‌کنم. حضرت فرمود: «هَاتِ»؛ خدا را وصف بکن! عرض کرد: «هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ». حضرت فرمود: «هَذِهِ صِفَةٌ یَشْتَرِکُ فِیهَا الْمَخْلُوقُونَ» خدا سمیع است دیگران هم سمیع هستند خدا حی است دیگران هم حی هستند خدا علیم است دیگران هم علیم هستند! عرض کرد پس چه بگویم؟ فرمود نگو علیم است فرمود بگو: «هُوَ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِیهِ وَ حَیَاةٌ لَا مَوْتَ فِیهِ وَ عِلْمٌ لَا جَهْلَ فِیهِ وَ حَقٌّ لَا بَاطِلَ فِیهِ»؛[23] او علم است او حیات است او نور است اگر چیزی حقیقت او علم بود نسیان فرض ندارد، حقیقت او حیات بود موت فرض ندارد حقیقت او نور بود خاموشی فرض ندارد.

بنابراین هم در آن جامع الکلم که فرمود:

هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ

 این معیت قیّومه او تخلف‌ناپذیر است، هم در معیت رحیمیه او که فرمود:

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا

، «إن الله مع کذا مع کذا» تخلف‌ناپذیر است، هم درباره تبهکاران که فرمود:

إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ

.

جامعه بخواهد متمدن بشود باید متدین بشود. تدیّن او در این است که به آن اصل خود و ساختار خلقت خود و به میزبانی میزبان خود حرمت بنهد و علمی و ره‌آوردی از بیرون بیاورد که با میزبان بسازد یعنی چیزی یاد بگیرد که با فجور و تقوای او آشنا باشد که چه چیزی برای او فجور است چه چیزی برای او خوب است و با این سوگند الهی که

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها

 هماهنگ باشد

انسان باید هراسناک باشد از کسی که هیچ هراسی ندارد هر کاری بخواهد قادر است و جز خیر و عدل محض چیزی از او صادر نخواهد شد از خیّر محض هم جز نکویی نآید

ذات اقدس الهی آن توفیق را به همه ما مرحمت کند که هم حُسن فعلی داشته باشیم هم حُسن فاعلی داشته باشیم. خدا به جان ما سوگند یاد کرد؛ این نفس

وَ ما سَوَّاها

 که مخصوص نفس پیغمبر یا نفس امام و نفس اولیای الهی نیست، به جان ما سوگند یاد کرد و کسی که جان ما را آفرید همان طوری که به آسمان و آسمان‌ساز، به زمین و زمین‌ساز به شمس و شمس‌آفرین به قمر و قمرآفرین سوگند یاد کرد